تا کنون خود را جای مشتری تان گذاشته اید؟ پس از بمباران تبلیغاتی، به سمت شبکه های اجتماعی و وبسایت شما سرازیر می شوند که چه ارزشی به دست بیاورد؟ امروزه تبلیغ بیشتر الزاما به معنای فروش بیشتر نیست. بعضا تبلیغات مستقیم اثر منفی دارد و خلق ارزش بیشتر است که شما را در نظر مشتری متمایز می کند. باید به دنبال روش های جدیدی بود که این ارزش را متناسب با نیازها و خواسته های مشتریان تقدیم آنها کرد. چه چیزی جذاب تر از دانش، اطلاعات مفید و تجارب ارزشمند! بازاریابی محتوا همانطور که از نام آن پیداست با محتوای ارزشمند، مرتبط و یکپارچه مخاطب را جذب خود می کند و در تلاش است آن را به مشتری تبدیل کند. در سری مقالات بازاریابی محتوا که تا چندین هفته با شما به اشتراک خواهم گذاشت اصول بازاریابی محتوا را از بروزترین مقالات داخلی و خارجی جمع بندی می کنم. در این مقاله به داستان سرایی در بازاریابی محتوا می پردازیم.
قدرت داستان سرایی
چرا کسب و کارها در بازاریابی محتوا به داستان نیاز دارد؟
اغلب ما از شنیدن داستان جذاب لذت می بریم. با آن همزاد پنداری می کنیم و بعضا خود را جای شخصیت های داستان می گذاریم. داستان ها به ما دلیلی برای تعامل و ارتباط می دهند. داستان سرایی در کسب و کار نیز کارکرد یکسانی دارد. داستان سرایی همسویی بین کسب و کار، چشم انداز و مشتریان ایجاد می کند. اما داستان برند شما چیزی فراتر از آنچه در وب سایت، وبلاگ یا حتی رسانه های اجتماعی خود می نویسید، است. داستان حاوی ارزش ها و ماموریت تان و نحوه برقراری ارتباط با مخاطبان تان است.
به لطف تلفن های هوشمند و تبلت ها، افراد بزرگسال به طور متوسط بیش از 20 ساعت در هفته را با رسانه های دیجیتال سپری می کنند. علاوه بر این، گوگل در هر دقیقه بیش از چهار میلیون درخواست جستجو دریافت می کند. چهار میلیون جستجو در هر دقیقه! بسیاری از افراد به دنبال پاسخ هستند اما جلب توجه آنها بسیار دشوار است آن هم در عرض یک دقیقه.
طبق داده های جمع آوری شده توسط visual capitalist در طول ۶۰ ثانیه اتفاقات زیر رخ داده است.
- 1388 پست بلاگی منتشر شده است.
- کاربران فیسبوک 2.5 میلیون محتوا را به اشتراک گذاشته اند.
- کاربران یوتیوب 72 ساعت محتوای ویدئویی جدید بارگذاری می کنند. کاربران توییتر 300 هزار بار توییت می کنند.
- کاربران اینستاگرام 220 هزار عکس جدید ارسال می کنند.
بازاریابان محتوا پیوسته برای جلب توجه مشتریان و بازار هدف خود می جنگند. برای اطمینان از اینکه توسط مخاطبان شنیده شوید باید اصالت خود را با داستانی تعریف کنید که مخاطب را جذب خود کند. هدف ایجاد تعامل و تفکر در افراد است. افرادی که به کمک و راهنمایی شما نیاز دارند.
در دنیای کسب و کار داستان سرایی در ایجاد تمایز بین گزینه های پیشنهادی کمک می کند. داستان به مخاطبان این حس را منتقل می کند که در حال تصمیم گیری خرید یا نخریدن کالا و سرویس پیشنهادی هستند. احتمالا شما در حرفه خود تنها کسب و کاری نیستید که حضور دارید. برای بقا در این انفجار اطلاعاتی باید برجسته باشید. اینجا پای داستان سرایی در کسب و کار به وسط می آید. داستان، مخاطبان را به شخصیت های اصلی تبدیل می کند و حتی نوع تفکر و احساسات آنها را تغییر می دهد. داستان سرایی در تمام قالب های محتوا قابل پیاده سازی است. الزاما داستان ها فقط در کتابها نیستند. در وبلاگ، ایمیل، ویدئو، کیس استادی و راهنماها قابل استفاده است.
چه چیزی در محتوا نویسی داستان نیست؟
داستان فقط بیان تاریخچه شما نیست. داستان چرایی انجام آن چیزی است که در حال انجام آن هستید. به طوریکه برای مخاطب جذاب باشد. نباید کلیشه ای باشد و چیزی نباشد که بقیه می گویند. ممکن است بهترین سرویس را در کل صنف تان به مشتریان ارائه می دهید اما این داستان شما نیست. داستان سرایی برجسته شدن شماست نه در هم آمیختن شما با بقیه. خیلی از کمپانی ها بسیار محتاط عمل می کنند و از دیتا و ROI یا نرخ بازگشت سرمایه برای جلب مخاطب استفاده می کنند. البته که مهم است. اما منطق در اینجا خیلی جذاب و به یاد ماندنی نیست. احساسات است که به اشتراک گذاشته می شود. احساسات است که در خاطره ها می ماند. فقط با گفتن اینکه ما بهترینیم اتفاق نمی افتد. بیشتر از اینکه به جنبه منطقی کاری که می کنید مرتبط باشد به جنبه های احساسی مخاطبان تان مرتبط است. داستان است که مخاطبان آنها را به خاطر می آورند. برای کمک به یادآوری مخاطبان باید با بیان داستانی با محتوای مناسب برجسته شوید و با گفتگو محوری، احساسات را از مخاطبان هدف خود بیرون بکشید. به عنوان یک بازاریاب محتوا از داستان ها برای تعامل بهتر و مهم تر از آن برای آموزش مخاطبان خود استفاده کنید.
برای روایت یک داستان عالی به چه چیزهایی نیاز دارید؟
حالا که دلیل نیاز تجارت خود به داستان را درک کردید برای بیان یک داستان فوق العاده به چه چیزهایی نیاز است؟
اولا، همه چیز در مورد چگونگی تنظیم و قالب بندی داستان است. باید مخاطب و لحن کلام را در ذهن داشته باشید. اما برای اینکه واقعا به داستان برند خود کمک کنید باید مفهوم دایره طلایی را مدنظر قرار دهید. مفهوم دایره طلایی اولین بار توسط
simon sinek در کنفرانسی بیان شد. سایمون مدیر اسبق تبلیغاتی و نویسنده ای است که بیشتر با مفهوم دایره طلایی معروف است. سایمون می گوید:
” مردم آنچه شما انجام می دهید را خریداری نمی کنند، آنها چرایی انجام آن را می خرند.”
دایره طلایی به این شکل است و با سوال why چرا شروع می شود. طبق گفته sinek بیشتر کسب و کارها با جمله “چه ” کاری انجام می دهند شروع به صحبت می کنند و سپس به بیان “چگونگی ” و ” چرایی” آن کار می پردازند. اما کمپانی هایی که در مقیاس جهانی منحصر به فرد و موفق هستند مثل اپل و گوگل، با نوع تفکر درون به بیرون تعامل می کنند. آنها با چرایی شروع می کنند و پس از آن در مورد چگونگی ادامه می دهند. سپس در مورد آنچه انجام می دهند صحبت می کنند.
- چرا یعنی چرا در حال انجام آنچه انجام می دهید هستید؟
- چگونه یعنی چگونه این کار به مخاطبانتان کمک می کند؟
- و چه یعنی چه چیزی را به مخاطب ارائه می کنید؟
بنابراین چرا ترتیبی که در داستان بیان می کنید اهمیت دارد؟ این امر مربوط به قسمت های مغز است. وقتی در مورد کاری که انجام می دهید صحبت می کنید با بخش تحلیلی از مغز صحبت می کنید. اما وقتی در مورد چرا و چگونگی صحبت می کنید با بخش احساسی مغز ارتباط می گیرید و با رفتار انسانی سروکار دارید. به یاد داشته باشید داستان سرایی فقط در مورد ایجاد ارتباط است. وقتی در مورد داستان برنامه ریزی می کنید در مورد روش بیان آن وقت بگذارید، وقتی در حال برقراری ارتباطی واقعی با مخاطب و مشتری خود هستید حتما دلیل(why) داستان خود را بیان کنید. به جنبه احساسی قضیه تاکید کنید و تلاش کنید آگاهی و آموزش را از اینجا ایجاد کنید. دایره طلایی به شما کمک می کند بیانیه ماموریت خود را ایجاد کنید و لحن کل محتوای خود را تنظیم کنید.
عناصر داستان
اکنون که ترتیب بیان داستان خود را آموختید عناصر تشکیل دهنده داستان نیز حائز اهمیت است. صرف نظر از داستانی که می گویید و شیوه بیان آن، داستان سرایی از سه عنصر اساسی تشکیل شده است.
شخصیت، کشمکش، پایان بندی
ارتباط این سه عنصر با داستان سرایی و بازاریابی محتوا چگونه است؟
شخصیت
ابتدا با شخصیت شروع می کنیم. در هر داستان خوب شخصیت هایی وجود دارد. هر داستان حداقل حول یک شخصیت می چرخد. باید افراد درگیر را معرفی کنید. با بازاریابی محتوا، مردمی که درگیر می شوند خوانندگان هستند. مخاطبان شما. داستان سرایی بدون ارزیابی و درک مخاطبان امکان پذیر نیست. شما همیشه باید به آنها گوش دهید و پاسخگوی خواسته ها و نیازهای آنها باشید. اگر مشتریان بالقوه پاسخ سوالات خود را دریافت کنند و بتوانند خود را شخصیت های داستان شما تصور کنند به احتمال زیاد از محصول یا خدمات شما استفاده می کنند و پایان خوش داستان رقم می خورد. لحظه ای تامل کنید. به مطلبی که اخیرا برایتان مفید بوده مثلا پست وبلاگی که خوانده اید و مورد پسند شما بوده است فکر کنید. چرا این مطلب برای شما به یاد ماندنی بوده است؟
ممکن است چند دلیل وجود داشته باشد. اما برخی از به یاد ماندنی ترین مطالب یا داستان ها به دلیل شخصیت های درگیر در آن در ذهن مخاطب باقی می مانند. در مورد محتوایی که به آن فکر می کنید آیا شما یکی از شخصیت های آن داستان بودید؟ آیا به این دلیل در شما طنین انداز شده چون به سوالات شما پاسخ داده است؟ کمک به حل مشکلی بوده است؟
شخصیت پل ارتباطی شما ، داستان سرا و مخاطب است. برای اطمینان از اینکه روی شخصیت درست متمرکز شده اید با شخصیت خریدار buyer persona شروع کنید. پرسونای خریدار به شما در درک اهداف و چالش هایی که شخصیت داستان با آن رو به رو می شود کمک خواهد کرد. آیا شخصیت خریدار شما والد تمام وقت شاغل است؟ خوب، احتمالا می دانید که زمان در اختیار آنها نیست و احتمالا خود را بسیار گرفتار و مشغول توصیف می کنند. باید این را در داستان سرایی به خاطر بسپارید.
آیا شخصیت خریدار شما صاحب کسب و کار است که به دنبال راهی بهتر برای برقراری ارتباط بین اعضای تیم خود می باشد؟
اگر در داستان های شما موضوع تیم وجود داشته باشد احتمالا خود را یکی از شخصیت های داستان شما می پندارد. شاید شما موسسه آموزشی هستید که به دنبال جذب دانشجویان متقاضی دوره های آنلاین هستید. آنها احتمالا به دنبال شنیدن داستان های موفقیت دانشجویانی شبیه خود هستند. شخصیت خریدار شما هر چه باشد، هنر داستان گویی اطمینان از این است که با مخاطب خود همدلی کرده اید و با او ارتباط برقرار می کنید.
زاویه دید داستان
ضمن اینکه شخصیت خریدار خود را در ذهن دارید، باید زاویه دید داستان خود را نیز تعیین کنید. آیا اول شخص، دوم یا سوم است؟ هیچ درست و غلطی وجود ندارد. به شخصیت خریدار، داستانی که قصد تعریف آن را دارید و قالب داستان شما بستگی دارد.
دیدگاه اول شخص زمانی است که خود شما شخصیت داستان هستید. وقتی می گویید ” من فلان چیز را دیدم ” یا” فلان چیز را یاد گرفتم ” کاربرد این نوع روایت بیشتر حالت اعترافی دارد. این شیوه در برقراری ارتباط شخصی شما و خواننده کمک بسیاری می کند. از این شیوه می توانید در ایجاد قدرت و اعتبار استفاده کنید. وقتی شخص شناخته ای به نام نویسنده در پشت محتوا وجود دارد در پست های وبلاگی، ویدئو و حتی کتاب از اول شخص استفاده کنید.
در شیوه دوم شخص، شخصیت این دیدگاه مخاطب شماست. ” شما خواهید آموخت” ، ” شما می بینید” وقتی از زبان تو یا شما استفاده می کنید واقعا باید از شخصیت خریدار خود مطلع باشید. با اشراف به دغدغه و مشکلات آنها موضوع را شخصی کنید. اهداف آنها را بشناسید. طوری داستان سرایی کنید که نشان دهنده همدلی با آنها باشد.
و در نهایت سوم شخص. شکل جمله ” او بیان می کند” ” او می گوید” . به شخصیت خریدار آن موسسه آموزشی دوباره فکر کنید. داستان با روایت سوم شخص نیز برای این خریدار مفید است. مطالعات موردی بهترین مثال داستان سرایی سوم شخص است. داستان هایی با این دیدگاه هم تخیلی است و هم واقعی. دوباره می گویم غلط و درستی وجود ندارد. شخصیت خریدار را در اولویت ذهن خود قرار دهید و فکر کنید چه چیزی برای آنها بهتر است.
شاید تاکنون متوجه شده اید که اغلب سمینارهای راتین و ویدئوهای ما با دیدگاه تو و شما یعنی دوم شخص ارائه شده است. این شیوه به عمد به کار رفته زیرا اینجا محل آموزش شماست و این محتوا حاوی مطالب کلیدی است که باید بیاموزید و طبق آن عمل کنید. اینکه به طور مستقیم با مخاطب مورد نظر صحبت کنیم بسیار اهمیت دارد. مهمتر از همه وقتی صحبت از زاویه دید داستان می شود، یکی را انتخاب کنید و پیوسته آن را ادامه دهید. در داستان سرایی و محتوا پیوستگی بسیار اهمیت دارد.
کشمکش داستان
عنصر دوم کشمکش و چالش در داستان است. شخصیت در خلال چالش ها و با عبور از آن درس داستان را به خواننده منتقل می کند. تاکید کشمکش بر درس پشت آنست. وقتی صحبت از بازاریابی محتوا و داستان سرایی است قدرت در آنچه آموزش می دهیم می باشد. کشمکش به انتقال بهتر این درس کمک می کند. اساس کسب و کارهای موفق ارتباطات انسان با انسان است. به خاطر داشته باشید شما با انسانها سروکار دارید نه ماشین. شرکت شما راهکار ارائه می دهد، استرس را کاهش می دهد، شادمانی ایجاد می کند و زندگی را برای کاربر نهایی آسان تر می کند. مخاطب نیز به شما و کاری که می کنید باور دارد.
اگر داستان شما فاقد کشمکش است احتمالا قصه گویی نمی کنید. در عوض شما در حال گفتن یک مانیفست، شعار یا یک نکته فروش یا بیانیه هستید. این روش مورد توجه مخاطب نخواهد بود و از دیدگاه بازاریابی محتوا به شما نرخ تبدیل ، بازدید ، جذب مشتری و اشتراک گذاری خوبی نخواهد داد. کشمکش به این معنی نیست که خیلی نمایشی باشید. اصیل و واقعی باشید. تضاد و درگیری باید داستان اصلی را پیش ببرد و بر نحوه واکنش شخصیت ها اثر گذارد. این همان چیزی است که باید مخاطبان تان را به تعامل تشویق کند. اطمینان حاصل کنید که کشمکش ها متناسب با مشکلات مخاطب ، نیازها و مرحله سفر مشتری است. اگر متناسب نیست چرا باید علاقه مند به مطالعه داستان شما باشند؟ چطور ارتباط برقرار کنند؟
به همان اندازه که درک شخصیت خریداران حائز اهمیت است، درک سفر خریدار (buyer journey) و درگیری هایی که در هر مرحله با آن روبه روست نیز مهم است. شخصیت خریدار در مرحله آگاهی(awareness) با چه مشکلاتی رو به روست؟ این درگیری ها باید در داستان شما وجود داشته باشد. وقت خود را صرف طرح مشکلات ، راه حل، محصولات یا خدمات مربوط به مراحل مختلف سفر خریدار کنید.
پایان بندی داستان
آخرین عنصر پایان بندی داستان است. خواننده وقتی کشمکش و درگیری را در داستان پشت سر می گذارد به طور طبیعی در انتها به دنبال نتیجه است. بعد چه اتفاقی می افتد؟ پایان داستان چگونه است؟ شخصیت ها چگونه در خلال داستان تغییر کردند؟
همیشه پایان داستان ها خوش نیست اما هر داستان خوبی، پایانی دارد. پس هدف پایان بندی ارائه محتوا و احساسی برای مخاطب است که با داستان ارتباط بگیرد و آن را پردازش کند. این عنصر، باید داستان را به نتیجه رساند اما در عین حال به وضوح مخاطبان را دعوت به عمل کند. در واقع هدف پشت داستان را عملی می کند. در بازاریابی محتوا پایان بندی دعوت به اقدام کاریست(call to action) . در هر صورت خواننده را بلاتکلیف نگذارید.
مثال هایی از داستان سرایی در محتوا نویسی
حالا چارچوب داستان سرایی را در نظر میگیریم و آنرا در شرکت هایی که پیاده سازی کرده اند بررسی می کنیم. بازار پر رقابتی مثل بیزینس کفش را در نظر بگیرید؛ TOMS یک کمپانی تولید کفش است که بر مسئولیت اجتماعی خود تمرکز دارد. با هر محصولی که خریداری می کنید TOMS یک جفت کفش به کودکان نیازمند اهدا می کند. آنها با ایجاد شعار ” یکی در ازای یکی” اینکه چه کمپانی هستند و در چه کاری تبحر دارند خود را به مخاطب معرفی می کنند. این کار را بخشی از هویت برند خود کرده اند.
یکی در ازای یکی ( یکی بخر یکی اهدا کن ) نوعی مدل کسب و کار کارآفرینی اجتماعی است که با برند تامز و بلیک مایکوسکی شکل گرفت. ترکیب بیزنس و کار خیر. در ازای خرید یک آیتم، آیتمی دیگر به نیازمندان اهدا می شود.
داستان TOMS را در سه بخش بیان می کنیم. همه برای محافظت از پاهایمان به کفش نیاز داریم اما هر کسی استطاعت خرید آن را ندارد. بلیک مایکوسکی بنیانگذار TOMS هنگام سفر به آرژانتین در سال 2006 (شخصیت داستان) شاهد سختی هایی بود که کودکان فقیر پابرهنه با آن روبرو بودند. TOMS با افزایش آگاهی در مورد موضوعی که مورد علاقه مخاطبان بود ضربه احساسی به آنها وارد می کرد. بهترین قسمت ماجرا این بود که TOMS کل داستان را با پایان بندی (سومین عنصر داستان سرایی) گره می زند. اگر یک جفت کفش بخرید یک جفت کفش به کودکی نیازمند اهدا می شود. داستان قدرتمندی است. وقتی TOMS به عنوان خرده فروشی کفش شروع به کار کرد داستان بزرگ و احساسی خلق کرد که باعث شد مشتریان، وقتی در حال خرید یک جفت کفش از آنها بودند این حس را داشته باشند که در حال تغییر دنیا هستند و این برای TOMS چقدر موفقیت به ارمغان آورد؟ آنها بالغ بر ۶۰ میلیون جفت کفش فروختند. که این هم زمان به این معناست که آنها ۶۰ میلیون جفت کفش به کودکان نیازمند اهدا کرده اند.
فراتر از سه عنصر تشکیل دهنده داستان، روش های بهینه best practice نیز وجود دارد که باید آنها را به کار بندید. Best practice های داستان سرایی:
- از کشمکش( عنصر دوم داستان سرایی) برای ایجاد جذابیت احساسی استفاده کنید.
- پیوستگی و اعتبار داستان را حفظ کنید.
- داستان واضح و خلاصه باشد.
ابتدا از محتوا برای جذابیت احساسی استفاده کنید. داستان شما به طنین احساسی نیاز دارد. احساس همان چیزی است که به داستان شما قدرت می بخشد. حتما به شخصیت های داستان خود احساسات بدهید. درمورد واکنش احساسی خوانندگان خود فکر کنید. آیا احساس ترس، همدلی، گناه، انرژی، سرگرمی یا حتی امید است؟ برای خلق خریدار از مخاطبان خود باید احساسات را استخراج کنید. تفاوت بین داستان شما و داستان دیگران چیست؟ ماموریت یا هدف شرکت شما چیست؟ چرا مخاطبان شما باید به این مساله اهمیت دهند؟
سپس داستان شما باید پیوسته و معتبر باشد. نه فقط آنچه در وب سایت یا محتوای خود می گویید، بلکه کل تجربه ای که شرکت شما بر اساس نیازهای شخصیت خریدار ارائه می کند. David Ogilvy، یکی از مشهورترین تبلیغ کنندگان بیان می کند:
“حقیقت را بگویید اما آن را جذاب کنید.“
در نهایت همه چیز باید واضح و روشن باشد. همه از مختصر کردن داستان طولانی لذت می برند. حتی وقتی داستان بلندی را به قسمت های مهم آن تقسیم می کنید بیشتر مفید خواهد بود. در یک کلام مشخص باشید. به دنبال این نیستید که با همه صحبت کنید. داستان و تجربه شما نباید رویکردی عامه پسند و فراگیر باشد. تعامل با مخاطبان هدف مناسب اگر بیشتر نگوییم، چه بسا به همان اندازه داستانی که می گویید اهمیت دارد.
بنابراین به خاطر داشته باشید: جذابیت عاطفی ایجاد کنید، یکپارچگی و اعتبار را رعایت کنید. داستان را شفاف و مختصر نگه دارید. قبل از خلق داستان خود، در مورد اینکه شخصیت داستان کیست، لحن داستان، درگیری وکشمکش های داستان و در نهایت پایان بندی و هدف داستان چه خواهد بود حتما برنامه داشته باشید.
داستان نویسی تجاری در عمل
برندهای زیادی وجود دارد که هم اکنون در حال داستان سرایی و خلق داستان های خوب هستند. به مثالی نگاهی بیندازیم. Wistia !
ویستیا هاست حرفه ای ویدئو با تجزیه و تحلیل فوق العاده بیننده، پشتیبانی ویدیو HD و نیز مجهز به ابزارهای بازاریابی برای درک بهتر بازدیدکنندگان وب سایت است. ویدئوهای آموزشی سرگرم کننده و جذابی ایجاد می کنند. پست های وبلاگی، راهنما و وبینار سایر محتوا های غیر ویدئویی آنهاست. حالا به دایره طلایی فکر کنید و با چرایی شروع می کنیم.
هدف ویستیا این است که به افراد این امکان را بدهد از محتواهای ویدیویی بیشتر استفاده کنند. هر چند محصول آنها به این امر کمک بسیاری می کند اما فقط درصد کمی است. کلیه داستان سرایی و محتوای آنها حول همین هدف می است. به دو بخش از محتوای آنها نگاهی بیندازیم و ببینیم چطور با داستان سرایی این هدف را انجام می دهند.
مثلا یکی از پست های آنها را بررسی کنیم.
صدای خود را بهبود بخشید: چطور اکو را در ویدیوی خود کاهش دهیم.
درست از عنوان می توان کشمکش داستان را تشخیص داد. کاهش پژواک صدا در ویدیو. عنوان همیشه به چالش داستان نمی پردازد. برخی اوقات ممکن است بخش پایان بندی داستان به آن بپردازد و در برخی مواقع پست وبلاگ را خلاصه سازی میکند. اما در این مورد، این کشمکش داستان است. پست وبلاگ حتی با این جمله شروع می شود: صدای بد می تواند بهترین ویدیو ها را خراب کند. پرسونای خریدار سریعا با این عنوان ارتباط برقرار می کند. آنها جذب چالش مطرح شده می شوند و درخواست اطلاعات بیشتری دارند.
شخصیت این داستان کیست؟ از عنوان این طور برداشت می شود که شخصیت مخاطب یا خواننده خواهد بود. از آنجایی که در این مورد بحث بهبود صدای شما در ویدیو هایتان است. همانطور که میبینید، ویستیا همچنان ازین نقطه نظر در سراسر پست های وبلاگی خود استفاده می کند و سرانجام، پست وبلاگ پایان بندی دارد. دستورالعمل های گام به گام عایق صدا در ویدیو ها. داستان واضح و مختصر است و به هدف داستان گره خورده است. توانمندسازی مردم برای نتیجه گیری بهتر از ویدیوها. آنها از لحنی شوخی آمیز استفاده می کنند تا یکپارچگی و اعتبار برند خود را حفظ کنند. ویستیا در برانگیختن احساسات و تاکید بر پرسونای خریدار به خوبی عمل می کند. آنها چالش را ایجاد میکنند و حین داستان گویی آموزش می دهند.
برای محتوای کمی طولانی تر کارکرد این شیوه چگونه است؟ ممکن است در برخی محتواهای خود دیده باشید. چندین داستان را در یک داستان تعریف خواهید کرد. اگر در روایت داستان از دیدگاه های مختلف استفاده می کنید باید یکپارچگی را حفظ کنید و تا حد امکان داستان را واضح و مختصر بیان کنید. برای شروع سه عنصر داستان را در ذهن داشته باشید و با چاشنی احساسات داستان کسب و کار خود را پیاده کنید.